تنها ترین دختر
لدفن همه بخونن...
سلام...
از همه کسایی که این چند وقت تنهام نذاشتن ممنونم...
از کسایی هم ک بهم سر زدن خیییلی ممنونم...
اما یه چیزی ...
محال بود کسی بهم سر زده بود و سر نزده باشم بهش...
شاید دیر شد اما سر زدم...
معذرت میخام از همتون ک زیاد نتونستم سر بزنم...
اما این مشکلات رو داشتم ک نتونستم سر بزنم...
از اوایل اسفند ک پسر خالم تصادف کرد و بیمارستان و آی سیو و کما و بعدش هم ک فوت کرد...
از یه طرف هم مرگ ناگهانی و خعلی غم انگیز یکی از دوستام...
از یه طرف دیگ بیماری خودم...
هزارتا مشکل دیگ و امتحانا ...
خیلی شدید حالمو گرفتن...
اینا باعث شد ک کمتر سر بزنم...
اما قول میدم ک جبران کنم...
واما نکته مهم قابل توجه دوستان محترم....
بابا به خدا من هیچ عشقی نداشتم ک بخاد ترکم کنه و تنها بشم...
هیچ کس توی زندگیم نبوده و نیست ....
لدفن قضاوت بیجا نکنید...
لدفننننننننننننننننننن.................. !!!!!!!!!!!!!
از تنهایی میترسم...
تنهــــــــــایــی
بــــه مـــن زُل زده است….
نمیـــــــــــــــدانم باز میخـــــــــــــواهـد با مـــن باشـــــد
یا فقــــط دلــــــــش برایــــــم تنــــــــــگ شــــده…!
بــــه هــــــــــر حــــــــــال
نگـــــــــــــاهش
مـــــــرا میترســــــــانــــد…
مرگ...
چه جشنِ باشکوهیستْ میانِ ستارهها...
انگار به نا شُکریِ زمین...
تورا به آسمانْ بُرده استْ خدا...
درد داشتی...
اما هنوز میخندیدی....
بعد از تو ....
هیچ کداممان مثل قبل نیستیم...
زود بود که از پیشمان بروی...
اما خدا 17 سال هم نتوانست دوری ات را تحمل کند...
پسر خاله ی عزیزم...
روحت شاد...
گریه...
امروز سر جلسه امتحان ....
یه برگه پشت و رو ازم تقلب گرفتن...
برگه امتحانمم رو مراقبه پاره کرد....
کل تقلبا رو هم با خودش برد...
بهم یه برگه جدید داد تا حل کنم....
همه رو حل کردم غیر از دو سه تاش...
تا ساعت 4عصر هم مدرسه بودم...
از ساعت 8صبح تا 4 عصر یه پشت گریه کردم...
بعد امتحان رفتم پیش معلممون بهش قضیه رو گفتم..
میگه اشکالی نداره...بهت نمره کامل میدم...
بعدش که تقلبا رو دیده ،بهم میگه:
از هرکی توقع داشتم غیر از تو....
تو که دختر خوبی بودی؟؟؟؟؟
چراا؟
بعدش بهم میگه اشکالی نداره...
بیا کل برگه هارو بگیر برو تصحیح کن بیا....
نیز که همه منو خیییلی دوس دارن....
ولی چشام خیییلی درد میکنه.....